آخرین جمعه سال ۸۳....

بسم رب المهدی

نمازِ شام غریبان چو گریه آغازم        به مویه هایِ غریبانه قصه پردازم

به یادِ یار و دیار آنچنان بگریم زار            که از جهان ره و رسمِ سفر براندازم

من از دیارِ حبیبم نه از بلادِ غریب        مُهَیمِنا به رفیقانِ خود رسان بازم

سلام !!!!

نمی دونستم، اول این مطلب رو چه جوری شروع کنم، تا اینکه یه فالی به حافظ زدم و این اومد. یه حرفی بود تو دلم باید تو این مطلب آخریه می گفتم، که خیلی فکر کردم تا تونستم درست و حسابی بهتون مفهوم خودمو برسونم :

از عمق ناپیدای مظلومیت من ( و همه ی شما ها) ، صدایی آمدنت را وعده می داد.

سنگینی بار انتظار بر پشت ما ، سنگینی یه سال و دو سال نیست ، سنگینی یه قرن و دو قرن نیست. حتی از زمان وعده یازدهمین خورشید نیست

تاریخ و انتظار شکیبایی ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است بر می گردد، به آن تیرها که بر گلوی مظلومیت نشت. از آن زمان تا کنون همه ی ما به آب حیاتِ انتظار زنده ایم ، انتظار ظهور منتقمِ خون حسین

تاریخ استقامت ما از آن زمان هم دورتر می رود ، از عاشورا می گذرد و به بعثت پیامبر اکرم (ص) می رسد. او هم در مقابل همه جهل و ظلم و کفر و شرک و فسادی که جهانِ آن زمان را پوشانده بود و وعده می فرمود که کسی خواهد آمد.

اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها بر می گردد، به مظلومیت تنهایی عیسی ، به غربت موسی، به استقامت نوح و از همه اینها گذر می کند تا به مظلومیت هابیل می رسد

انتظار و بردباری ما را وسعتی است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان (عج)

آری و در آن زمان هستی حیات خواهد یافت ، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهای خشکیده ی علم، خون تازه خواهد دمید

                                                منبع : یه منتظر کوچک ( این دفعه خودم)

یک سال گذشت ، یعنی 8760 ساعت رفت و اگه کمی دقیق تر باشم۵۲۵.۶۰۰دقیقه سپری شد و اونایی که دوست دارند خیلی دقیق باشند ۳۱.۵۳۶.۰۰۰ثانیه رفت. خیلی تو این سال گناه کردم ، خیلی وقت ها غیبت کردم ، خیلی وقت ها نمازام قضا شد، خیلی وقت ها دروغ گفتم و و و... اما یه چیزی که با اون می تونم دلمو خوش کنم ، این بود که تونستم یه ذره در باره ی منتقمِ خون حسین ، منتقمِ سیلی زهرا (س) ، ابا صالح ، مهدی ، حجت، قائم و... بنویسم .

خیلی وقت ها با خودم فکر می کردم که برای کی و برای چی می نویسم ، خیلی وقت ها به سرم زده بود که دیگه ننویسم و امــــــــــــا، خودت بودی که اجازه دادی بنویسم، خودت بودی که قلم و دادی به دستام، خودت بودی که مطلبا رو به ذهنم می دادی، خودت بودی که یه کاری می کردی برام نظر بیاد و 1000000 تا چیز دیگه

البته نا گفته نماند که یارانت هم در این امر به من کمک کردند، که جا داره ( این دفعه رو به بزرگی خودتون ببخشید) این دفعه دیگه اسما شون بگم ( البته بازم با اسم اینترنتی شون ) : یکی از اون عاشقای خودت که فکر اگه اون نبود ، منم نبودم ، اگه اون پیام هاش نبود ، منم دیگه نمی نوشتم ، اونی که به من یاد چی بگم و برای چی بنویسم، امام المهدی عزیز بود ، یه نفر دیگه که اون هم از عاشقای خودته و هم از عاشقای مادرت مهدی جان، اون بود به من یاد داد چه جوری برای ظهورت دعا کنم ، از غیبتت چه جوری بگم، اون همون کسی بود که بهت می گفتم تو برام فرستادیش تا نه تنها تو امر وبلاگ نویسی بله تو تمام مراحل زندگیم بهم کمک کنه ، که کمک کرد و امیدوارم تا اخرشم کمکم کنم ، حریم یاس مهر بان بود و خیلی از عاشقان دیگه ، که بخوام تک تک اسمشونو بیارم ، خودش یه مطلب می شه.......

و سر جمع همه حرفام و به قول همکلاسیامو معلمام نتیجه گیری:

و مهدیا جان:

می خواهم سال 84 وقت تو باشم و دوست دارم عاشقانت هم وقف تو باشند ، امــــــــــــــــــــــا ..... به کمک خودت

این عهدی است بیا من و شما بیا آقایمان

سال خوبی رو برای همتون آرزومندم

                                                                                 منتظر کوچک

                                                                                ۲۷/۱۲/۱۳۸۳

نقش انتظار در زندگی منتظر...

سلام دوستان
اول از اینکه خیلی این دفعه دیر شد آپدیت کنم. شرمنده!!!!!!!! دیگه امتحان ها بود و ما هم یه آدم ... خوان. خدا رو شکر این دوره امتحانات با توکل به حضرت حق و دعای یکی از خوا هران و یکی از برادران خودم که بماند این دو تن کی بودند... خیلی امتحانات خوب بود. راستی حتماْ مطلب بعدیمو بخونید- می خوام مطلبی با موضوع (( آخرین جمعه سال...)) بزارم تو وب. حتماْ بخونید.
راستی از بابت نظر سنجیم خیلی ممنونم. نمی دونم چه جوری تشکر کنم. امیدوار شدم


منتظر کوچک* مسئله این است
منتظر کوچک درشو ببندم یا نه؟؟؟؟ [17 votes total]

نه* نه* نه (11) 65%
نه (2) 12%
هر جور راحتی (2) 12%
اره (1) 6%
اره*اره*اره (1) 6%


EMAIL THIS POLL
Www.Montazer-Kochak.Tk

 یا حق
 
 

نقش انتظار در زندگی منتظر

 

 

چشم به راهان سپیده با آن " خورشید پنهان" انس و الفت دارند و او را هر چند غایب است، " حاضرترین حاضران" می بینند و " حضور غایبانه" او را روشنایی راه خویش می سازند.

اینگونه است که منتظران، از وجود آن" آفتاب پشت ابر" بهره می برند و چنین جرعه نوش باده شوقند و سرمست از صهبای عشق!

امید به آمدنش، انگیزه آفرین تلاش و حرکت است و بر دیدگان مشتاق دلدادگان او، "سرمه انتظار!"

اینان، پای بندی به رضای مولا را، که در سایه تقوا و پرواست، تمرینی برای اطاعت عصر حضور قرار می دهند و آنگونه که امام صادق علیه السلام فرمود منتظران ظهور در عصرغیبت اند و گوش به فرمان او در هنگام حضور:" طوبی لشیعة قائمنا، المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی ظهوره..." (1)

بذر انتظار، زندگی منتظران را بارور می سازد و به زندگی ها شور و امید می بخشد، تا در ساختن فردایی روشن و سعادت بخش، سهیم و شریک باشد.

تلاش و تحرک، ثمره بذر مقدس انتظار است.

آنان که دیده امیدوار خود را به روزی دوخته اند که با آمدن مهدی" عجل الله تعالی فرجه الشریف" سایه عدالت جهانی همه جا و همه کس را فراگیرد، اگر از پیشگامان این عدالتخواهی و عدل گستری نباشند، به آن امید و این امیدواری باید به دیده تردید نگریست.

باید پرسید، در خودمان و جامعه مان و محیط زندگی مان، چه تمهیدات و زمینه هایی را برای تحقق این آرمان گوهرین فراهم ساخته ایم؟

آن امام موعود برای عدل گستری جهانی، نیرو و یاور می خواهد، افسر و سرباز می طلبد، پذیرش و اطاعت و فداکاری و جانبازی لازم است.

آنانی منتظران واقعی اند که مشتاقند هستی خود را فدای اهداف الهی مهدی"عجل الله تعالی فرجه الشریف" کنند.

امروز، نیروهای خالص، مطیع، پا به رکاب و جان بر کف کجایند و در چه شرایطی به سر می برند؟

انتظار بدون خودسازی و تعهد و تقوا و شهادت طلبی امت منتظر بی معناست.

دین باوران آماده جهاد، شایسته این وصف اند و منتظر تحقق وعده الهی!

اگر مهدی زهرا" عجل الله تعالی فرجه الشریف" باز گردد.

جهان آیینه اعجاز گردد

سرم را پیش پایش می گذارم

که با خاک رهش دمساز گردد

اینکه فرموده اند، فرج شما در " انتظار فرج" است، اشاره به این تحول کیفی در رفتار و آمادگی و تلاشگری منتظران هم دارد و چنین است نقش انتظار، در زندگی منتظران!

 

جواد محدثی

 پی نوشت :

1-  منتخب الاثر ص 514

 

نامه ای به کربلا...

سلام

اولین این مطلبم باید این کارو حتماْ انجام می دادم- بعد مطلبم می گذاشتم. اما این کار چیه: تو مطلب قبلیم یه نظر خیلی قشنگی از یکی دوستان اومده بودکه من تا خوندم واقعاْ گریم گرفت.شما هم بخونید لذت ببرید:



امشب شب غریبی است ... بوی عجیبی از سمت غرب می آید مثل اینکه از یک دشت است ... فکرمی کنم بوی غربت است که با آب فرات و خاک کربلا آن را به وجود آورده است . بوی تنهایی و غریبی است یا این که بوی عطر گل یاس است . چقدر متفاوتند این دو بو ! ولی هر دو از یک مکان می آیند .. صدای هل من ناصر ینصرنی صدای گریه طفلی شش ماهه‌ صدای راز و نیاز شبانه ... امشب چه شبی است ...
مکن ای صبح طلوع ...


نامه ای به کربلا

دل چگونه می تواند خطی برای تو بنویسد جز خونابه هایی که بر ورق می چکاند؟؟؟ چگونه دل بغض در هم پیچیده ی هزار ساله ی خود را بی هیچ بهانه ای میان خردسالی این نامه تقسیم کند؟؟؟ این آتش ابدی را چگون میان کاغذ پیچید و برای تو بفرستد؟ تنها راهی که مانده، این است که خود، با پای همتش گونه بر خاک کشد و هروله کنان ، سینه با زمینت هم آغوش کند، تا تو صدای زمزمه هایش را بهتر بشنوی.

از این جا،  آن هم با خط که نمی شود میان حضور ساکت تو بنشیند و از زخم هایی که تو با یادت به او هدیه کرده ای، حرف بزند.چگونه با نام جای بوسه ی خاکت را بر جبینش نشان می دهد؟؟؟ هنوز که هنوز است، پشت دل از <<انکسر ظهری>>  تیر می کشد و هربار که صدای تکبیر می شنود، کابوس نیامدن، تمام فضای خیالش را پر می کند.مدام ندای << هل من ناصر ینصرنی>> در گوشش تکرار می شود.این ها را چگونه در ورق بنویسد برای تو؟؟؟؟

هر وقت به حاشیه ی سبز ملاقات سقا می نگرد، نگاهش بوی یاس می گیرد. کودک را که می بیند ، آب که را می بیند ، بارانی می شود، دهان و فریاد <<هیهات من الذله>> از حنجره اش شعله می کشد، بوی دود تمام شیارهای خیالش را پر می کند.اصلاً بگو چگونه آبله هایی را که بر پای دارد به تو نشان دهد؟؟؟

درست است که این دل،آن جا،پیش تو نبوده است ، اما با هر اشک سقا بر زمین چکیده و میان شمشیر ها به دنبال گمشدهای گشته، از همان آغاز یاد گرفته که جز برای حســــــــــــــــــــــــــین (ع) نگرید و پیشانی اش را جز با تربت او هم آغوش نکند و هر وقت سیراب شدن، خواست یاد آن گلوی خشکیده را محو کند، به یاد اورده بوسه ی خواهر را بر گلوی بریده ی برادر. این دل از همان آغاز برای تحمل داغ تو آفریده شده است و نیازی به کاغذ و قلم ندارد.