اصغر ۶ ماهه...

امروز کوفیان آب را بر خیام کاروان وحی بستند ...
خدایا تو خود شاهد باش که کودکان حسین ، فرزند علی و فاطمه ، تشنه اند .
خود شاهد باش که علی اصغر تشنه است ....
ای آسمان ، ای زمین شرمسار باشید اگر آب در شما جریان دارد و لبان ولی خدا خشک است .
الهم اجعل مماتی ممات محمد و آل محمد ...


 

اصغرا گر ز عطش تشنه و بی تاب شدی

روی دستان پدر خوب تو سیراب شدی

 

محرم که می شه...

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

اول این مطلبم این ایامو به شما تسلیت می گم. بعد می خواستم به مناسبت محرم یه سایت که نه یه هدیه ای از یه سایت و بهتون معرفی کنم که خیلی در زمینه امام حسین و عاشورا به دردتون می خوره. حتما ببینید. شما با کلیک بر روی عکس پایین می تونید وارد اون سایت یا همون هدیه بشید.



بدرقه محرم

اشک در چشمان آسمان حلقه زده است . سال‏هاست زمین بغض خود را فرو مى‏خورد و درونش پر از آتش است . فقط تلنگرى دیگر باعث فوران این بغض فروخورده خواهد شد . فراتش از شرم به سرعت مى‏دود تا نگاهش به نگاه علقمه گره نخورد و هرآنچه در ساحل دیده فراموش کند . هنوز بوى دود از خاطره بیابان به مشام مى‏رسد . دل به بدرقه محرم مى‏آید!

ظهرها خورشید از بهت، خیره خیره به زمین مى‏نگرد . انگار بعد از این سال‏ها هنوز روز واقعه را باور نکرده است . عصر که مى‏شود آن‏قدر تلخ نگاهش را از روى زمین بر مى‏دارد که اندوهش در هواى غروب منتشر مى‏شود . این‏جا هر روزش روز واقعه است . این‏جا هنوز گوش بیابان از نداى «هل من ناصر ینصرونى‏» زنگ مى‏زند و پشت زمین «انکر ظهرى‏» تیر مى‏کشد . در شیار ذهن هر نخل بر ساحل علقمه صداى فریاد «یا اخا ادرک اخا» حک شده است . این خاک هنوز بوى یاس مى‏دهد . گوش هنوز در حسرت شنیدن آخرین «لاحول ولا قوة الا بالله‏» وامانده است . به هرکجا بنگرى تکثیر «هیهات من الذله‏» را در ذرات وجود حس خواهى کرد .

صداى زنگ کاروان آفتاب به گوش مى‏رسد . هرسال خاطره یک کاروان به این صحرا قدم مى‏گذارد . محرم که مى‏شود کاروان غم به دل اهل زمین و آسمان کوچ مى‏کند .

محرم که مى‏شود ...

گفتگو با یک نسل سومی ( به مناسیت ۲۶ بهار آزادی)


                                 حتماْ بخوانید و بعد نظر دهید

گفتم: که هستی و از کدام نسلی؟

گفت: جوانی از نسل آزاد !

گفتم: اسمت چیست ؟

گفت: تو شناسنامه حسین, اما مایکل صدام می کنند.

گفتم: چرا مایکل؟

گفت: دوست دارم, جدیده, امروزیه

گفتم: نام حسین را کی برات انتخاب کرده

گفت: مادر بزرگم, خیلی پیره.

گفتم: نام حسین تو را به یاد چه چیزی می اندازد؟

گفت: گریه و زاری و دو روز تعطیلی !

گفتم: حقیقت حسین همین است؟پس چرا سیاه پوشیدی !

گفت: دوستانم همه سیاه پوشیدن !

گفتم: چطور عزاداری می کنید ؟

گفت: من ارگ می زنم !

گفتم: از اسلام چی می دونی ؟

گفت: چیزایی مثل مسجد و روضه و گریه

گفتم: نشانه اسلامت چیست ؟

گفت: تو شناسنامه ام با خط زیبایی نوشتن.

گفتم: مذهب چی ؟

گفت: یعنی چی, مسلمونم دیگه !

گفتم: از فرهنگ چی می دونی؟

گفت: منظورت آثار باستانیه !

گفتم: و خیلی چیزای دیگه !

گفت: فرهنگ ما خیلی قدیمیه. ما چیزای جدیدی می خواهیم.

گفتم: چه چیزهای جدیده ؟

گفت: رمّان های عشقی, جاز و رپ ....

گفتم: جلال آل احمد کیست ؟

گفت: نمی دانم شاید یکی از میاد ین میوه فروشی در تهران.

گفتم: از فرهنگ غرب چی می دونی ؟

گفت: خیلی چیزها, آزادی روابط دختر و پسر و مد, لباس و مو

گفتم: دیگه چی ؟

گفت: فیلمهای جذاب, شوهای خارجی و محبت به حیوانات

گفتم: علم و تکنولوژی چی ؟

گفت: با پول میشه تکنولوژی را خرید اما عشق رو نه !

گفتم: از قبل از انقلاب چی می دونی ؟

گفت: می گن مردم تو رفاه کامل بودن !

گفتم: چه کسانی اینها رو می گن.

گفت: بابام, مامانم, دایی هام, همه... !

گفتم: دیگه چی می گن ؟

گفت: می گن مردم خیلی آزاد بودن !

گفتم: دیگه چی می گن ؟

گفت: از جنسهای آمریکایی, از خود آمریکایی ها و محبتهایشان!

گفتم: از کاپیتولاسیون, حق توحشها, مستشارهای نظامی چی ؟

گفت: برای خدمت کردن به ما اومده بودن !

گفتم: از فسادها , مشروب فروشیها ... چی ؟

گفت: فساد یعنی چی, مردم آزاد بودن !!

گفتم: از شکنجه ها, اعدامها, تبعیدها چی ؟

گفت: خیلی هاش دروغه, اگر هم بوده برای کسب قدرت بوده.

گفتم: از انقلاب چی می دونی ؟

گفت: منظورت میدون انقلابه, نوار و عکس جدید, از اونجا می گیرم.

گفتم: از جنگ, شهدا چی ؟

گفت: شلوغی, ویرانی, کشتار

گفتم: از رزمندگان چی می دونی؟

گفت: می گن جزوات کنکورش عالیه !

گفتم: حرفت تو زندگی چیه ؟

گفت: این دو روز دنیا را باید عشق کنیم, باید خوش بگذره.

گفتم: چه وقت به آدم خوش می گذره ؟

گفت: وقتی آدم آزاد باشه !

گفتم: آزادی یعنی چی ؟

گفت: یعنی اینکه من هر کاری که عشقم کشید انجام بدم !

گفتم: هر کاری حتی قتل و تجاوز ؟

گفت: البته کمتر پیش میاد ولی ممکنه !!

گفتم: چرا گفتی دو روز دنیا ؟

گفت: خب هر چی هست تو همین دو روزه دیگه.

گفتم: پس آخرت چی ؟

گفت: کی اومده از اونجا !

گفتم: نظرت در مورد ازدواج چیه؟

گفت: نیازی نیست خودم رو زندانی می کنم همه چیز فراهمه !!

گفتم: چرا زندانی ؟

گفت: خوب آدم محدود میشه, ولی بعد از چهل سالگی بد نیست !

گفتم: در مورد خانواده, پدر, مادر چی میگی ؟

گفت: فقط تا هیجده سالگی!

گفتم: بعد از اون چی ؟

گفت: رهایی.

گفتم: از هنر بگو.

گفت: فقط سینما آن هم نوع هالیودیش !

گفتم: از ورزش بگو!

گفت: فقط فوتبال اون هم بایرن مونیخ

گفتم: دیگه چی ؟

گفت: از تیپ باتیستوتا خوشم می یاد.

گفتم: بزرگترین آرزوت توی دنیا چیه ؟

گفت: هجرت !

گفتم: از کجا به کجا؟

گفت: از اینجا به اروپا یا آمریکا !

گفتم: هدفت ؟

گفت: عشق و حال

گفتم: تا کی ؟

گفت: تا ابد.