او می آید
 

با سلام خدمت دوستان

من این مطلبمو برای کسانی مینویسم که قلبشون برای حجت بن حسن میزنه سند هم دلته باشه

سه چهار سال قبل یکی از اوتداد حضرت میره کربلا در زیر بارگاه امام حسین به ارباب میگه اقا اینجا دعا مستجابه اقاجان به جون مادرت امشب به مهدی بگو بیاد من میخوام یک لحظه جمالش رو ببنم. حسین جان، جان زهرا این دعا رو مستجاب کن اینقدر به مادرش قسمش دادم اینقدر یوسف زهرا صدا زدم گفت: دیدم میوه دل زهرا کنارم ایستاده فرمودند: چی میخواهی با ما چکار داری اینقدر ما رو به مادرم قسم میدی گفتم: اقا جان من از شما گله دارم؛ چرا تعجیل در فرج نمیکنید شعیه هاتون عاشقند منتظرانتون اماده اند سربازاتون پیش مرگ شما هستند میگه خیلی با حضرت صحبت کردم دیدم حضرت سر نازنینشو انداخت پایین داره گریه میکنه اقا فرموندند: نه شعیه های ما، ما رو دوست ندارن به فکر ما نیستند گفتم: اقا جان شما این همه نوحه خون دارید گریه کن دارید شما میگید به یاد ما نیستندفرمودند بیا دنبال من ایشون جلو رفتن من عقب گفتتند: ببین دعا های اینهارو گفت دیدم یکی داره میگه خدا بچه ام رو شفا بده، یکی میگه خدا بهم زن بده، یک میگه خدا قرضمو ادا کن داشت هرکسی چیزی میگفت دیدم صدای گریه حضرت بلد شد گفت: دیدی بهت گفتم اینها به فکر ما نیستند میون این همه شیعه یک نفر نمیگه خدا فرجش رو نزدیک تر کن بخدا دلم خونه بخدا دلم خونه به شیعه ها بگو اگر به اندازه یک لیوان اب منو میخواستید اینقدر فرجم به طول نمیگشید