ارزوی دیدار

 

آرزوی دیدار
 


 

چه زیان ترا که منهم برسم به آرزویی

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم

شده ام زناله نالی، شده ام زمویه مویی

به ره تو بس که نالم زغم تو بس که مویم

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی

من خشک لب هم آخر زتو تر کنم گلویی

شود اینکه از ترحم دمی ای سحاب رحمت

سرخم می سلامت شکند اگر سبویی

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت

تو قدم به چشم من نه ، بنشین کنار جویی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا

نه دماغ اینکه از گل شنوم به کام بویی

نه به باغ ره دهندم که گلی به کام پویم

نه زمن کسی به غربت بنموده جستجویی

نه وطن پرستی از من به وطن نموده یادی

بنموده مو سپیدم صنم سپید رویی

بنموده تیره روزم ستم سیاه چشمی

که بجز درت ندارد نظری به هیچ سویی

نظری به سوی " رضوانی" دردمند مسکین

سجاد.منتظر مهدی