امشب از شمع رخت سوخته
پروانه ما...
اللهم و صل على ولى امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر. و حفه بملائکتک المقربین، و ایده بروح القدس، یا رب العالمین. اللهم اجعله الداعى الى کتابک، والقائم بدینک، استخلفه فى الارض کما استخلفت الذین من قبله مکّن له دینه الذى ارتضیته، ابدله من بعد خوفه امنا، یعبدک لا یشرک بک شیئا...
امشب از شمع رخت سوخته پروانه ما |
آتش افتاده ز رخسار تو در خانه ما |
چشمهامان خسته است. گویى در غبار اوهام فرو رفتهایم.
دستهاى لرزانمان در انتظار دامان ترحم است.
و این، گونههاى خشکیدهمان که در قحطى شبنم مىمیرد!
کاسههاى گدایى احساسمان را بنگر که به خشکسالى معرفت دچار شدهاند.
کجاست آن ییلاق سبز نگاهت که سپیده دمانش شبنم افشان است؟
کجاست آن حضور نورانى که لحظههاى حیاتش ثانیههاى بارانى و زمزمههاى نورانى است؟
کجاست آن خضرا نشین صحرا گرد که قافله عشق را رهنماست؟
کجاست آن مشعلدار نیمه شبان تاریک؟
اینک که جهان در تاریکى نیایش است و انسان در بیابان جهل قدم مىزند.
اینک که زمین در خشکسالى قنوت، آواز مرگ را زمزمه مىکند!
اى مهربان! او را برایمان بنمایان که کاسههاى گداییمان را به تصدقى پر سازد و گونههاى بهت زدهمان را دست نوازشى کشد و لب هاى خشکیده معرفتمان را آب ظهور بنوشاند و سینه غربت کشیدهمان را به قربت محبت برساند. نگاه او را عشق مىورزیم.
زده بر عرش برین رایت فتح، آیت نصر عجل الله تعالى فرجه، حجت عصر شده بر ذات وى آیات خدایى، همه حصر شده بر شخص وى اجلال الهى، همه قصر ابد الله بقائه، رزق الله لقائه خلق الخلق به ثم له جل علاه .
اى پروردگار مهربان!
صلوات و تحیت فرست بر ولى امرت. که آرزوى سینههاى سوخته و نگاه هاى منتظر است.
پروردگارا!
فرشتگان مقرب را نگاهبانان او قرار ده. اینک که او تنهاترین مرد افلاکى زمین است...
پروردگارا!
مهدى، هدایتگر انسان به سوى کتاب مبارک تو خواهد بود. نور را در زمین گسترش خواهد داد. و براى اقامه دین تو قیام خواهد کرد.
پروردگارا!
آن سلطان هدایت را، ملک سلیمانى ده و فراتر از آن، مملکت دو جهانى که خوبرویان آینه خوبى اویند.
او را در زمین، خلیفه خود گردانیدى چون پیشینیان از داوود و پیامبران، که او مجموعه صفات پیامبران و امامان است.
صورت حزینش دلرباتر از داوود و زیبایى چهرهاش بهتر از جمال یوسف و سفره عشقش نمکین تر از همه.
پروردگارا!
عشق را با دستان او بر قلب ها حاکم گردان و توحید را با جام او بر جان ها بچشان.
او هرگز از ستمکاران نخواهد هراسید و شریکى براى تو قائل نخواهد شد و او زیباترین استعاره رحمت توست.
خدایا!
او را براى انسانیت، نگاهدار... .
دلم را آذین بسته ام برای آمدنت ، برای تو که همراه سپیده می آیی و هزاران چشم منتظر، آمدنت را لحظه می شمارند.
آذین بسته ام برای توکه مسافر صبحی و طلسم این تاریکی این شبها به دست تو می شکند ...
اما این کوچه ها بهانه ایست که آمدن تو را نوید می دهد . ظهوری روشن تر از خورشید و حضوری با عدالت پاینده
زهی خجسته زمانی که یار باز آید ...